**********جغددانا***********



قرار ملاقاتی با مدیر عامل بانک برای آن خانم ترتیب داده شد .


پیرزن درروز تعیین شده به ساختمان مرکزی بانک رفت و به دفتر مدیر عامل


راهنمائی شد .

مدیر عامل به گرمی به او خوشامد گفت و دیری نگذشت که آن دو سرگرم گپ


زدن پیرامون موضوعات متنوعی شدند .


تا آنکه صحبت به حساب بانکی پیرزن رسید و مدیر عامل با کنجکاوی پرسید


راستی این پول زیاد داستانش چیست به تازگی به شما ارث رسیده است؟ .


زن در پاسخ گفت خیر ، این پول را باپرداختن به سرگرمی مورد علاقه ام که


همانا شرط بندی است ، پس انداز کرده ام .


پیرزن ادامه داد و از آنجائی که این کار برای من به عادت بدل شده


است ، مایلم از این فرصت استفاده کنم و شرط ببندم که شما شکم دارید !


مرد مدیر عامل که اندامی لاغر و نحیف داشت با شنیدن آن پیشنهاد بی اختیار


به خنده افتاد و مشتاقانه پرسید مثلاً سر چه مقدار پول . زن پاسخ داد

۲۰

هزار دلار و اگر موافق هستید ، من فردا ساعت ۱۰ صبح با وکیلم در دفتر شما


حاضر خواهم شد تا در حضور او شرط بندی مان را رسمی کنیم و سپس ببینیم چه


کسی برنده است . مرد مدیر عامل پذیرفت و از منشی خود خواست تا برای فردا


ساعت ۱۰ صبح برنامه ای برایش نگذارد .


روز بعد درست سر ساعت ۱۰ صبح آن خانم به همراه مردی که ظاهراً وکیلش بود


در محل دفتر مدیر عامل حضور یافت . پیرزن بسیار محترمانه از مرد مدیر


عامل خواست کرد که در صورت امکان پیراهن و زیر پیراهن خود را از تن به


درآورد . مرد مدیر عامل که مشتاق بود ببیند سرانجام آن جریان به کجا ختم


می شود ، با لبخندی که بر لب داشت به درخواست پیرزن عمل کرد .


وکیل پیرزن با دیدن آن صحنه عصبانی و آشفته حال شد . مرد مدیر عامل که


پریشانی او را دید ، با تعجب از پیر زن علت را جویا شد . پیرزن پاسخ داد


من با این مرد سر ۱۰۰ هزار دلار شرط بسته بودم که کاری خواهم کرد تا مدیر


عامل بزرگترین بانک کانادا در پیش چشمان ما پیراهن و زیر پیراهن خود را


از تن بیرون کند !


 

منبع:pcparsi.com



آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

ticketkishthelastmoment منه 23 ساله afrasazehgo کلاس ششم یک نهال گردو gameisland درس محبت باربری | اتوبار | باربری سپند بار | سپند بار تهران محصولات نانو سان نوجوان شو